در بی‌معنا‌ترین حالت ممکن به سر می‌برم. دیگر نه مثل سابق می‌توانم برای خودم دلایل انرژی‌بخش بیاورم و از آن دلایل نیرو بگیرم و نه دیگر همچون گذشته این پوچی و بی‌معنایی مرا شدیداً افسرده می‌کند. ناگاه، وسط تمام خواسته‌ها و کارهایم مغزم می‌گوید خب که چه؟ ذهنم به اول و آخر این دورِ تکرارشونده فکر می‌کند و روحم چونان مار زخم‌خورده‌ای از این همه بی‌معنایی به خود می‌پیچد و می‌پیچد و می‌پیچد. از تأسف سری تکان می‌دهم و بعد؟ هیچی، به زندگی ادامه می‌دهم‌، زنده‌تر از گذشته. همین مرا متعجب کرده، همین ادامه‌دادن به زندگی فارغ از هر انگیزه‌ و حتی خلق افسرده‌ای!!


جهان به اعتبار خنده‌ی تو زیباست

پا جای پای هیتلر می‌گذارم

بعدش وارد چه مرحله‌ی جدیدی می‌شم؟!

می‌پیچد ,همین ,گذشته ,مرا ,می‌کند ,زندگی ,می‌پیچد و ,و می‌پیچد ,به زندگی ,تأسف سری ,از تأسف

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تعمیر لپ تاپ-تعمیرات لپ تاپ آموزش بازگرداندن اکانت اینستاگرام تربیت بدنی و علوم ورزشی حوله یکبار مصرف تندرست چشمه ی روشن یک دانشجوی اعصاب داغون قرآن حدیث bankeazmoon خـاطــرات و دل نـــوشـتـه هـای مـن تحلیل گفتمان حقوقی